دلم به درد امده كسي چه ميداند كه اندرون من خسته چه ميگذرد
لحظه ها هم خسته اند از تكرار نفس هاي بي موردم.
جسمم سنگيني ميكند روي زمين
براي چه طي مي كنم راهي كه پايانش پيداست.
سياه است سياه
ميخواهمت"غم" ترا با تمام وجود پوسيده ام
شايد داشتن تو تنها راه نجات من باشد
شايد تو تنها ناجي من باشي از اين زندگي سياه
پس ذره ذره وجودمرا درهم بريز تمام سلول هاي بدنم را پر كن
تمامم كن!
تا از اين برزخ رهايي يابم
پايان هر كجا ميخواهد باشد
ماندن جايز نيست. شناسنامه ام را باطل كن
رها
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت